SOLTAN ADNAN

 

این آینده کدام بود که بهترین روزهای عمرم را حرام دیدارش کردم...

 

نوشته شده در جمعه 6 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 1:14 توسط BEHNAM| |

به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری
و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی
چون زمانی که از دستش بدی
مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی
اون دیگر صدایت را نخواهد شنید

نوشته شده در چهار شنبه 4 ارديبهشت 1392برچسب:فریاد عشق,ساعت 12:26 توسط BEHNAM| |

دختر و پیرمرد
فاصله دختر تا پیر مرد یک نفر بود ؛ روی نیمکتی چوبی ؛ روبه روی یک آب نمای سنگی .
پیرمرد از دختر پرسید :
-
غمگینی؟
-
نه .
-
مطمئنی ؟
-
نه .
-
چرا گریه می کنی ؟
-
دوستام منو دوست ندارن .
-
چرا ؟
-
جون قشنگ نیستم .
-
قبلا اینو به تو گفتن ؟
-
نه .
-
ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم .
-
راست می گی ؟
-
از ته قلبم آره
دخترک بلند شد پیرمرد را بوسید و به طرف دوستاش دوید ؛ شاد شاد.
چند دقیقه بعد پیر مرد اشک هاش را پاک کرد ؛ کیفش را باز کرد ؛ عصای سفیدش را بیرون آورد و رفت !!!

نوشته شده در چهار شنبه 4 ارديبهشت 1392برچسب:داستان کوتاه عاشقانه,ساعت 12:23 توسط BEHNAM| |


Power By: LoxBlog.Com